تاس خوب

تحقیقی از"ريچارد وايزمن"روانشناس دانشگاه هارتفورد شاير

 چرا برخی مردم بی‌وقفه در زندگی شانس می‌آورند درحالی که سايرين هميشه بدشانس هستند؟

مطالعه برای بررسی چيزی که مردم آن را شانس می‌خوانند، ده سال قبل شروع شد. می‌خواستم بدانم چرا بخت و اقبال هميشه در خانه بعضی‌ها را می‌زند، اما سايرين از آن محروم می‌مانند. به عبارت ديگر چرا بعضی از مردم خوش‌شانس و عده ديگر بدشانس هستند؟

آگهی‌هايی در روزنامه‌های سراسری چاپ کردم و از افرادی که احساس می‌کردند خوش‌شانس يا بدشانس هستند خواستم با من تماس بگيرند. صدها نفر برای شرکت در مطالعه من داوطلب شدند و در طول سال‌های گذشته با آنها مصاحبه کردم، زندگی‌شان را زير نظر گرفتم و از آنها خواستم در آزمايش‌های من شرکت کنند...

زندگي تاس خوب آوردن نيست، تاس بد را خوب بازي کردن است

ادامه نوشته

نجات دهنده

 تعدادي موش آزمايشگاهي رو به استخر آبي انداختند و زمان گرفتند تا ببينند چند ساعت دوام ميارند.حداكثر زماني رو كه تونستند دوام بيارند 17 دقيقه بود.سري دوم موشها رو با توجه به اينكه حداكثر 17 دقيقه مي تونند زنده بمونند به همون استخر انداختند.اما اين بار قبل از 17 دقيقه نجاتشون دادند.بعد از اينكه زماني رو نفس تازه كردند دوباره اونها رو به استخر انداختند.حدس بزنيد چقدر دوام آوردند؟

26 ساعت

پس از بررسي به اين نتيجه رسيدند كه علت زنده بودن موش ها اين بوده كه اونها اميدوار بودندتا دستي باز هم اونها رو نجات بده و تونستند اين همه دوام بيارند.

(وجود کسانی که براشون مهم و ارزشمندی  انگیزه ای برای بودن و تلاش کردنه، گاهی همینکه که فقط می دونی دستی برای یاری هست ، چنان قدرتمند و راسخ زندگی را می گذرونی که هیچ وقت بخاطر گذرش افسوس نمی خوری )

اصل قورباغه ای

يک قورباغه تيزهوش وشاد را برداريد وداخل يک ظرف آب جوش بيندازيد قورباغه چه کار مي کند؟
بيرون مي پرد!درواقع قورباغه فورا به اين نتيجه مي رسد که لذتي در کار نيست وبايد برود!
>>>>>>حالا اگر همين قورباغه يا يکي از فاميلهايش را برداريد وداخل يک ظرف آب سرد بيندازيد وبعد ظرف را روي اجاق بگذاريد وبتدريج به آن حرارت بدهيد قورباغه چه کار مي کند؟
استراحت ميکند.چند دقيقه بعد به خودش مي گويد:ظاهرا آب گرم شده است وتا چشم به هم بزنيد يک قورباغه آب پز آماده است.

>>>>>>نتيجه اخلاقي داستان!

زندگي به تدريج اتفاق مي افتد.ماهم مي توانيم مثل قورباغه داستانمان ابلهي کنيم وبه گرمای تدریجی آب عادت کنیم و وقت را از دست بدهيم وناگهان ببينيم که کار از کار گذشته است .همه ما بايد نسبت به جريانات زندگي مان آگاه وبيدار باشيم.
>>>>>>سوال؟
اگر فردا صبح از خواب بيدار شويد وببينيد که بيست کيلو چاق شده ايد نگران نمي شويد؟
البته که مي شويد!سراسيمه به بيمارستان تلفن مي زنيد :الو ،اورژانس ،کمک،کمک ،من چاق شده ام !
اما اگر همين اتفاق به تدريج رخ بدهد، يک کيلو اين ماه،يک کيلو ماه آينده و...آيا بازهم همين عکس العمل را نشان مي دهيد؟نه!با بي خيالي از کنارش مي گذريد.
براي کساني که ورشکسته مي شوند ،اضافه وزن مي آورند يا طلاق ميگيرند يا آخر ترم مشروط مي شوند! اين حوادث دفعتا اتفاق نمي افتد يک ذره امروز،يک ذره فردا وسر انجام يک روز هم انفجار و سپس مي پرسيم :چرا اين اتفاق افتاد؟
>>>>>>زندگي ماهيت انبار شوندگي دارد.هر اتفاقي به اتفاق ديگر افزوده مي شود، مثل قطره هاي آب که صخره هاي سنگي را مي فرسايد.

>>>>>>اصل قورباغه اي به ما هشدار مي دهد که مراقب شرایطی که به آن عادت می کنید باشيد!

>>>>>>ما بايد هر روز اين پرسش را براي خود مطرح کنيم :به کجا دارم مي روم؟آيا من سالمتر، مناسبتر، شادتر وثروتمندتر از سال گذشته ام هستم؟ واگر پاسخ منفي است بي درنگ بايد در کارهاي خود تجديد نظر کنيم.


>>>>>>خلاصه کلام
>>>>>>شايد اين نکته رعب انگيز باشد اما واقعيت اين است که هيچ ثباتي در کار نيست يا بايد به جلو پيش برويد يا بلغزيد وپايين بيفتيد.


برگرفته از کتاب ارزشمند آخرين راز شاد زيستن
نوشته آندره متيوس



هیچ وقت دیر نیست

 

امید داشتن و به شماره ها فکر نکردن یعنی حضور داشتن در تمامی مراحل زندگی است و این به راستی زندگی کردن است نه مرده متحرک بودن .شاد باشید

 

در اولين جلسه دانشگاه استاد ما خودش را معرفی نمود

و از ما خواست كه كسی را بيابيم كه تا به حال با او آشنا نشده ايم، برای نگاه كردن به اطراف ايستادم،در آن هنگام دستی به آرامی شانه‌ام را لمس نمود، برگشتم و خانم مسن كوچكی را ديدم كه با خوشرويی و لبخندی كه وجود بی‌عيب او را نمايش می‌داد، به من نگاه می‌كرد.

او گفت: "سلام عزيزم، نام من رز است، هشتاد و هفت سال دارم، آيامی‌توانم تو را در آغوش بگيرم؟"

پاسخ دادم: "البته كه می‌توانيد"، و او مرا در آغوش خود فشرد.

پرسيدم: "چطور شما در چنين سن جوانی به دانشگاه آمده ايد؟"

به شوخی پاسخ داد: "من اينجا هستم تا يك شوهر پولدار پيدا كنم،

ازدواج كرده يك جفت بچه بياورم، سپس بازنشسته شده و مسافرت

نمايم.

" پرسيدم: "نه، جداً چه چيزی باعث شده؟" كنجكاو بودم كه بفهمم چه انگيزه‌ای باعث شده او اين مبارزه را انتخاب نمايد.

به من گفت: "هميشه رويای داشتن تحصيلات دانشگاهی را داشتم

و حالا، يكی دارم." پس از كلاس به اتفاق تا ساختمان اتحاديه دانشجويی قدم زديم و در يك كافه گلاسه سهيم شديم، ما به طور اتفاقی دوست شده بوديم، ‌برای سه ماه ما هر روز با هم كلاس را ترك می‌كرديم، او در طول يكسال شهره كالج شد و به راحتی هر كجا كه می‌رفت، دوست پيدا می‌كرد، او عاشق اين بود كه به اين لباس درآيد و از توجهاتی كه ساير دانشجويان به او می‌نمودند، لذت می‌برد، او اينگونه زندگی می‌كرد، در پايان آن ترم ما از رز

دعوت كرديم تا در ميهمانی ما سخنرانی نمايد، من هرگز چيزی را كه او به ما گفت، فراموش نخواهم كرد، وقتی او را معرفی كردند،

در حالی كه داشت خود را برای سخنرانی از پيش مهيا شده‌اش، آماده می‌كرد، به سوی جايگاه رفت، تعدادی از برگه‌های متون سخنرانی‌اش بروی زمين افتادند، آزرده و كمی دست پاچه به سوی ميكروفون برگشته و به سادگی گفت: "عذر می‌خواهم، من بسيار وحشتزده شده‌ام بنابراين سخنرانی خود را ايراد نخواهم كرد،

اما به من اجازه دهيد كه تنها چيزی را كه می‌دانم، به شما بگويم"

او گلويش را صاف نموده و‌ آغاز كرد:

"ما بازی را متوقف نمی‌كنيم چون كه پير شده‌ايم، ما پير می‌شويم

زیرا كه از بازی دست می‌كشيم، تنها يك راه برای جوان ماندن،

شاد بودن و دست يابی به موفقيت وجود دارد، شما بايد بخنديد

و هر روز رضايت پيدا كنيد."

"ما عادت كرديم كه رويايی داشته باشيم، وقتی روياهايمان را از دست می‌دهيم، می‌ميريم، انسانهای زيادی در اطرافمان پرسه می‌زنند كه مرده اند و حتی خود نمی‌دانند، تفاوت بسيار بزرگی بين پير شدن و رشد كردن وجود دارد، اگر من كه هشتاد و هفت ساله هستم برای مدت يكسال در تخت خواب و بدون هيچ كار ثمربخشی بمانم، هشتاد و هشت ساله خواهم شد، هركسی می‌تواند پير شود، آن نياز به هيچ استعداد خدادادی يا توانايی ندارد، رشد كردن هميشه با يافتن فرصت ها برای تغيير همراه است."

"متأسف نباشيد، يك فرد سالخورده معمولاً برای كارهايی كه انجام داده تأسف نمی‌خورد، كه برای كارهايی كه انجام نداده است"،

او به سخنرانی اش با ایراد «سرود شجاعان»پايان بخشيد و از فرد فرد ما دعوت كرد كه سرودها را خوانده و آنها را در زندگی خود پياده نمایيم. در انتهای سال، رز دانشگاهی را كه سالها قبل آغاز كرده بود، به اتمام رساند، يك هفته پس از فارغ التحصيلی رز با آرامش در خواب فوت كرد،

بيش از دو هزار دانشجو در مراسم خاكسپاری او شركت كردند، به احترام خانمی شگفت‌انگيز كه با عمل خود برای ديگران سرمشقی شد

كه هيچ وقت برای تحقق همه آن چيزهايی كه می‌توانید باشید، دير نيست.

 

نکاتی از فرزانگان چین باستان

 

یک پیرزن چینی ،دو کوزه بزرگ داشت که آنها را آویزان بر دو انتهای یک تیرک چوبی بر دوش خود حمل می کرد .

یکی از کوزه ها شکسته بود.در صورتیکه دیگری سالم بود و همیشه آب داخل آن به طور کامل به مقصد می رسید.طی مسیر طولانی بین چشمه تا خانه ، نیمی از آب کوزه شکسته بر زمین ریخت .به مدت دوسال هر روز این اتفاق تکرار می شد وزن همیشه یک کوزه و نیم آب به خانه می برد.

دراین مدت ، کوزه سالم خیلی برسالم بودنش می بالید.

ولی کوزه شکسته از مشکلی داشت بسیار شرمگین بود و پریشان بود که فقط می توانست نیمی از وظایفش را انجام دهد.

پس از دوسال ،سرانجام کوزه شکسته به ستوه آمد و از طریق چشمه با پیرزن سخن گفت:

من از خودم شرمنده ام ، چون آب ها از پهلوی من برزمین می ریزد و مسیر تو را تا خانه خیس می کند.

پیرزن لبخندی زد و گفت :هیچ توجه کرده ای که گلهای زیبای این جاده در سمت تو روئیده اند و نه در سمت کوزه سالم؟

من متوجه شکستگی تو بودم و به همین دلیل، مقداری تخم گل را در یک طرف جاده کاشتم و هر روز هنگام بازگشت تو آنها را آبیاری می کنی.طی این دو سال من این گلها را می چیدم و با آنها میز غذا را تزئین می کردم. اگر تو اینگونه نبودی ، این زیبایی ها طراوت بخش خانه نبود.

هر یک از ما شکستگی خاص خود را داریم. ولی همین خصوصیات است که زندگی ما را در کنار هم لذت بخش و دلپذیر می کند.

باید در هر کسی خوبیهایش را جستجو کنی و بیاموزی .

بوئیدن گلهای مسیر خود را فراموش نکنید.

خداوند از انسان چه می خواهد؟!

 

شبی از شبها، شاگردی در حال عبادت و تضرع  وگریه و زاری بود.

در همین حال مدتی گذشت، تا آنکه استاد خود را،  بالای سرش دید، که  با تعجب و حیرت؛  او را،  نظاره می کند !

استاد پرسید : برای چه این همه  ابراز ناراحتی و گریه و زاری می کنی؟

شاگرد گفت : برای طلب بخشش و گذشت خداوند از گناهانم، و  برخورداری از لطف خداوند!

استاد گفت : سوالی می پرسم ، پاسخ ده؟

شاگرد گفت : با کمال میل؛  استاد.

استاد گفت : اگر مرغی را، پروش دهی ، هدف تو  از  پرورشِ آن  چیست؟

شاگرد گفت: خوب معلوم است استاد؛ برای آنکه از گوشت و تخم مرغ آن بهره مند شوم .

استاد گفت: اگر آن مرغ، برایت گریه و زاری کند، آیا از تصمیم خود، منصرف خواهی شد؟

شاگردگفت: خوب راستش نه...!نمی توانم هدف دیگری از پرورش آن مرغ، برای خود، تصور کنم!

استاد گفت: حال اگر این مرغ ، برایت تخم طلا دهد چه؟ آیا باز هم او را، خواهی کشت، تا از آن بهره مند گردی؟!

شاگرد گفت : نه هرگز استاد، مطمئنا آن تخمها، برایم مهمتر و  با ارزش تر ، خواهند بود!

استاد گفت : 

پس تو نیز؛ برای خداوند، چنین باش!

همیشه تلاش کن، تا با ارزش تر از جسم ، گوشت ، پوست و استخوانت؛ گردی.

تلاش کن تا آنقدر  برای انسانها، هستی و کائنات خداوند، مفید و با ارزش شوی

تا  مقام و لیاقتِ  توجه، لطف و  رحمتِ  او را، بدست آوری .

خداوند از  تو  گریه و  زاری نمی خواهد!

او، از تو حرکت، رشد، تعالی، و  با ارزش شدن را می خواهد ومی پذیرد

« نه ابرازِ ناراحتی و گریه و  زاری را.....!!!»

 

تکه ها

زنها هرگز نمیگویند تو را دوست دارم
ولی وقتی از تو پرسیدند مرا دوست داری
بدان که درون آنها جای گرفته ای


سطرها بسیار موثر هستند
چون به شما میفهمانند که :
۱. نظم و ترتیب همیشه در اولویت است
۲. سکوت معنی دار بهتر از کلمات بی معنی است .

 

هرگاه میخواهی بدانی که چقدر محبوب و غنی هستی
هرکز تعداد دوستان و اطرافیانت به حساب نمی آیند
فقط یک قطره اشک کافیست
تا ببینی چه تعداد دست برای پاک کردن اشکهای تو می آید

 


در مسابقه بین شیر و گوزن، بسیاری از گوزنها برنده میشوند
چون شیر برای غذا می دود و آهو برای زندگی
پس
” هدف مهمتر از نیاز است"

 

جمله “به تو افتخار میکنم”
همانقدر به مردان انرژی میدهد که جمله “دوستت دارم” به زنان

 

“ مدارا ”
بالاترین درجه قدرت
و
“میل به انتقام”
اولین نشانه ضعف است

 

دیشب که نمیدانستم برای کدامیک از دردهایم گریه کنم کلی خندیدم

به کسانی که به شما حسودی میکنند احترام بگذارید !
زیرا اینها کسانی هستند که از صمیم قلب معتقدند شما بهتر از آنهاهستید.

 

ما رو واسه زندگی کردن میارن اینجا و این دقیقا همون چیزیه که ازمون می گیرن!!!

هیچوقت وارد رابطه ای نشو که وقتی توی مخمصه قرار گرفتی نتونی ظرف 30ثانیه بی خیالش بشی و فرار کنی.(این اوج بی انصافیه )

 

پدر:خوب هر چی ملا یادت داده رو ول کن فقط یک گناه وجود داره اونم دزدیه و السلام .هر گناه دیگه ای هم نوعی دزدیه . اگر مردی رو بکشی یک زندگی رو می دزدی حق زنش رو از داشتن شوهر می دزدی .وقتی دروغ می گویی حق کسی رو از دانستن حقیقت می دزدی وقتی تقلب می کنی حق رو از انصاف می دزدی. می فهمی؟

 

نیمه شعبان

نیمه شعبان

خجسته سالروز میلاد با سعادت کعبه ی مقصود و قبله ی موعود

حضرت مهدی (ع)

مبارک باد.

(نمی دونید از اومدن نیمه شعبان چقدر خوشحالم .

از اینکه همه شادند و مشغول جشن و پخش شیرینی و شربت اند به وجد میام .احساس می کنم مردم واقعا حضورش رو احساس می کنند.)

با خشونت هرگز ...

سخت آشفته و غمگین بودم…
به خودم می گفتم:
بچه ها تنبل و بد اخلاقند
دست کم میگیرند
درس ومشق خود را…
باید امروز یکی را بزنم، اخم کنم
و نخندم اصلا
تا بترسند از من
و حسابی ببرند…
خط کشی آوردم،
درهوا چرخاندم...
چشم ها در پی چوب، هرطرف می غلطید
مشق ها را بگذارید جلو، زود، معطل نکنید !

اولی کامل بود،

دومی بدخط بود
بر سرش داد زدم...

سومی می لرزید...
خوب، گیر آوردم !!!
صید در دام افتاد
و به چنگ آمد زود...
دفتر مشق حسن گم شده بود
این طرف،
آنطرف، نیمکتش را می گشت
تو کجایی بچه؟؟؟
بله آقا، اینجا
همچنان می لرزید...
” پاک تنبل شده ای بچه بد ”
" به خدا دفتر من گم شده آقا، همه شاهد هستند"
” ما نوشتیم آقا ”

بازکن دستت را...
خط کشم بالا رفت، خواستم برکف دستش بزنم
او تقلا می کرد
چون نگاهش کردم
ناله سختی کرد...
گوشه ی صورت او قرمز شد
هق هقی کردو سپس ساکت شد...
همچنان می گریید...
مثل شخصی آرام، بی خروش و ناله

ناگهان حمدالله، درکنارم خم شد
زیر یک میز،کنار دیوار،
دفتری پیدا کرد ……

گفت : آقا ایناهاش،
دفتر مشق حسن

چون نگاهش کردم، عالی و خوش خط بود
غرق در شرم و خجالت گشتم
جای آن چوب ستم، بردلم آتش زده بود
سرخی گونه او، به کبودی گروید …..

صبح فردا دیدم
که حسن با پدرش، و یکی مرد دگر
سوی من می آیند...

خجل و دل نگران،
منتظر ماندم من
تا که حرفی بزنند
شکوه ای یا گله ای،
یا که دعوا شاید

سخت در اندیشه ی آنان بودم
پدرش بعدِ سلام،
گفت : لطفی بکنید،
و حسن را بسپارید به ما ”

گفتمش، چی شده آقا رحمان ؟؟؟
گفت : این خنگ خدا
وقتی از مدرسه برمی گشته
به زمین افتاده
بچه ی سر به هوا،
یا که دعوا کرده
قصه ای ساخته است
زیر ابرو وکنارچشمش،
متورم شده است
درد سختی دارد،
می بریمش دکتر
با اجازه آقا …….

چشمم افتاد به چشم کودک...
غرق اندوه و تاثرگشتم

منِ شرمنده معلم بودم
لیک آن کودک خرد وکوچک
این چنین درس بزرگی می داد
بی کتاب ودفتر ….

من چه کوچک بودم
او چه اندازه بزرگ
به پدر نیز نگفت
آنچه من از سرخشم، به سرش آوردم

عیب کار ازخود من بود و نمیدانستم
من از آن روز معلم شده ام ….
او به من یاد بداد درس زیبایی را...
که به هنگامه ی خشم
نه به دل تصمیمی
نه به لب دستوری
نه کنم تنبیهی
***
یا چرا اصلا من
عصبانی باشم
با محبت شاید،
گرهی بگشایم

با خشونت هرگز...
با خشونت هرگز...
با خشونت هرگز...

ادامه نوشته

پاسخ شاعر

شعر اول رو حمید مصدق گفته بوده که همه خوندن یا شنیدن :



تو به من خنديدي و نمي دانستي
من به چه دلهره از باغچه همسايه سيب را دزديدم
باغبان از پي من تند دويد
سيب را دست تو ديد
غضب آلود به من كرد نگاه
سيب دندان زده از دست تو افتاد به خاك
و تو رفتي و هنوز،
سالهاست كه در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تكرار كنان مي دهد آزارم
و من انديشه كنان غرق در اين پندارم
كه چرا باغچه كوچك ما سيب نداشت

بعدها فروغ فرخزاد اومده و جواب حمید مصدق رو اینجوری داده:

ادامه نوشته

آسان بیندیش

ميگويند در كشور ژاپن مرد ميليونري زندگي ميكرد كه از درد چشم خواب بچشم

نداشت و براي مداواي چشم دردش انواع قرصها و آمپولها را بخود تزريق كرده

بود اما نتيجه چنداني نگرفته بود. وي پس از مشاوره فراوان با پزشكان و متخصصان 

زياد درمان درد خود را مراجعه به يك راهب مقدس و شناخته شده ميبيند. وي به

راهب مراجعه ميكند و راهب نيز پس از معاينه وي به او پيشنهاد كه مدتي به هيچ

رنگي بجز رنگ سبز نگاه نكند.وي پس از بازگشت از نزد راهب به تمام مستخدمين

 خود دستور ميدهد با خريد بشكه هاي رنگ سبز تمام  خانه را با سبز رنگ

 آميزي كند . همينطور تمام اسباب و اثاثيه خانه را با همين رنگ عوض ميكند.

پس از مدتي رنگ ماشين ، ست لباس اعضاي خانواده و مستخدمين و هر آنچه

به چشم مي آيد را به رنگ سبز و تركيبات آن تغيير ميدهد و البته چشم دردش

هم تسكين مي يابد. بعد از مدتي مرد ميليونر براي تشكر از راهب وي را به

منزلش دعوت مي نمايد. راهب نيز كه با لباس نارنجي رنگ به منزل او وارد

ميشود متوجه ميشود كه بايد لباسش را عوض كرده و خرقه اي به رنگ سبز به

تن كند. او نيز چنين كرده و وقتي به محضر بيمارش ميرسد از او مي پرسد

آيا چشم دردش تسكين يافته ؟ مرد ثروتمند نيز تشكر كرده و ميگويد :" بله .

اما اين گرانترين مداوايي بود كه تاكنون داشته." مرد راهب با تعجب به بيمارش

ميگويد بالعكس اين ارزانترين نسخه اي بوده كه تاكنون تجويز كرده ام.

براي مداواي چشم دردتان،  تنها كافي بود عينكي با شيشه سبز خريداري كنيد و

هيچ نيازي به اين همه مخارج نبود.براي اين كار نميتواني تمام دنيا را تغيير دهي ،

بلكه با تغيير چشم اندازت ميتواني دنيا را به كام خود درآوري. تغيير دنيا كار

احمقانه اي است اما تغيير چشم اندازمان ارزانترين و موثرترين روش ميباشد.


 آسان بينديش راحت زندگي كن

 

دیدگاهی متفاوت

من مسوول چیزی که می گویم هستم،
نه چیزی که تو می فهمی.(آنوقت چقدر زندگی رضایت بخش تر بود) 

 ٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪

 زندگی ات واقعی نيست

تا زماني كه براي كسي كه قادر به تلافي كار نيك تو نيست كاري كني.(زندگی واقعی زندگیست که منتظر تلافی کار نیکت نباشی و از خوب بودن لذت ببری)

 ٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪

 زن مثل کیسه چای می ماند.

هرگز نخواهی دانست چه قدر قوی است تا این که در آب داغ بگذاری اش.( اوج بی انصافیه این توصیف از زنان )

٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪

اتفاقات خوب برای صبوران رخ می دهند.
اما اتفاقات بهتر نصیب کسانی می شود که برای وقوع آن ها تلاش می کنند.

 ٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪

هرگز توان گروه های وسیع آدم های احمق را دست کم نگیر.( اما جالب است که اشتباهات آدم های احمق قابل بخشایش تر است.)

 ٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪

من میهن ام را دوست دارم.
این دولت من است که مرا می ترساند.


٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪
نیازی به انتقام نیست. فقط منتظر بمان. آن ها که آزارت می دهند، سرانجام به خود آسیب می زنند و اگر بخت مدد کند،
خداوند اجازه می دهد تماشاگرشان باشی.

 ٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪

هر روز سپاسگزارم براي:
شب هایی که به صبح می رسند، دوستانی که بخشي از خانواده مي شوند.

رویاهایی که تحقق می یابند و علاقه هایی که به عشق تبدیل می شوند .

 ٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪

در حالي كه زاده شده اي تا خودت باشي؛
از تلاش برای تطبیق دادن خودت، دست بردار.

٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪ 


باید بتوانیم زندگی طرح ریزی شده مان را رها کنیم تابه آن زندگی که انتظارمان را می کشد، برسیم.

٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪

 فقط یک بار جوان هستی. اما می توانی برای همه عمر خام بمانی ( اما کدامین بهتر است!)

 ٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪

قلبت را دنبال کن، اما، مغزت را هم با خودت ببر.(اینجاست که زندگی عاشقانه تبدیل به زندگی منطقی می شود)

 ٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪

به سیاست مداران حداقل دستمزد را بده و شاهد تغییر سریع اوضاع باش

ثروت مندان ثروت مند تر،
بینوایان بینواتر و
احمق ها احمق تر می شوند.

 ٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪

 همیشه به خاطر داشته باش: کسی در جایی به خاطر وجود تو خوشبخت است( وشاید کسی وجود داشته باشد که به خاطر وجود او تو خوشبخت باشی)

٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪ 

انسان هم ميتواند دايره باشد و هم خط راست. انتخاب با خودتان هست : تا ابد دور خودتان بچرخيد يا تا بينهايت ادامه بدهيد

 

نکته ها

گاهی در زندگی دلتان به قدری برای کسی تنگ می شود که می خواهید از رویا هایتان بیرون بیاورید و درآغوش بگیرید.

**************************

 وقتی در شادی بسته می شود ،در دیگری باز می شود.

ولی معمولاً آنقدر به دربسته خیره می مانیم و دری که برایمان بازشده را نمی بینیم.

********************************

به دنبال ظواهر نرو ، شاید فریب بخوری

به دنبال ثروت نرو این هم ماندنی نیست.

به دنبال کسی باش که به لبانت خنده بنشاند

چون فقط یک لبخند می تواند شب سیاه را نورانی کند.

 کسی را پیدا کن که دلت را بخنداند.

****************************************

هرچه میخواهی آرزو کن هرجا که میخواهی برو

هرچه که میخواهی باش

چون فقط یک بار زندگی می کنی و

 برای انجام آنچه می خواهی فقط یک شانس داری.

****************************************************

 خوب است که آنقدر شادی داشته باشی که دوست داشتنی باشی.

آنقدر ورزش کنی که نیرومند باشی.

آنقدر غم داشته باشی که انسان باقی بمانی.

و آنقدر امید داشته باشی که شادمان باشی.

*************************************************************

 شادترین مردم لزوماًبهترین چیزها را ندارند ،

بلکه از هرچه سرراهشان قرار می گیرد

بهترین استفاده را می کنند.

 **************************************************************************** همیشه بهترین آینده در پایه گذشته های فراموش شده بنا می شود تا غمها و اشتباهات را رها نکنی، نمی توانی در زندگی پیشرفت کنی .

*************************************************************

 سالها را نشمار

خاطرات را بشمار