رمانتیسم
زوجی که تنها دوسال از زندگیشان گذشته بود، به تدریج با مشکلاتی در جریان مراودات خود مواجه شدند به گونه ای که زن معتقد بود از این زندگی بی معنا بیزار است.وی احساس می کرد که شوهرش طرفدار رمانتیسم نیست...
بدین سبب روزی از روزها ، به شوهرش گفت که باید از هم جدا شویم.اما شوهر پرسید چرا؟ زن جواب داد :"من از این زندگی سیر شده ام .دلیل دیگری وجود ندارد." تمام عصر آن روز شوهر به آرامی سیگار می کشید و حرفی نمی زد . زن بسیار غمگین شده و در این اندیشه بود که شوهرش حتی او را برای ماندن متقاعد نمی سازد، پس چگونه می تواند او را خوشحال کند. تا اینکه شوهر از او پرسید:"چطور می توانم تورا از این تصمیم منصرف کنم؟"زن در جواب گفت :" تو باید به یک سوال من پاسخ بدهی .اگر پاسخ تو من را راضی کند، من از این تصمیم منصرف خواهم شد .سپس ادامه داد: من گلی در کنار پرتگاه را بسیار دوست دارم .اما نتیجه چیدن آن گل مرگ من خواهد بود. آیا تو آن را برای من خواهی چید؟ "شوهر کمی فکر کرد و گفت : "فردا صبح پاسخ این سوال تورا می دهم." صبح روز بعد ، زن بیدار شد و متوجه شد که شوهرش درخانه نیست و روی میز ، نوشته ای زیر فنجان شیر گرم دیده می شد. زن شروع به خواندن نوشته شوهرش کرد که می گفت:"عزیزم ، من آن گل را نخواهم چید.اما بگذار علت آن را برای تو توضیح دهم : اول اینکه تو هنگامی که با کامپیوتر تایپ می کنی ، مرتکب اشتباهات مکرر می شوی و بجز گریه ، چاره ای دیگر نداری .به همین دلیل ، من باید زنده باشم تا بتوانم اشتباه تورا تصحیح کنم . دوم اینکه تو همیشه کلید را فراموش می کنی و من باید زنده باشم تا در را برای تو بازکنم . سوم اینکه تو همیشه به کامپیوتر نگاه می کنی و این نشان می دهد تو نزدیک بین هستی . باید زنده باشم تا روزیکه پیر می شوی ، ناخن های تورا کوتاه کنم. به همین دلیل مطمئنا کسی دیگری وجود ندارد که بیشتراز من عاشق تو باشد و من هرگز آن گل را نخواهم چید."
اشکهای زن برگونه هایش و نوشته شوهر جاری شد .اشکهایی که مانند یک گل درخشان و شفاف بود . وی به خواندن نامه ادامه داد:" عزیزم ، اگر تو از پاسخ من خرسند شدی ، لطفا در را باز کن. زیرا من نانی را که تو دوست داری ، در دست دارم. زن در را باز کرد و دید که شوهرش همچنان در انتظار ایستاده است. زن اکنون می دانست که هیچ کس بیشتر از شوهرش اورا دوست ندارد." آری ، عشق می تواند حتی با روشهای معمول و عادی به انسان ها نشان داده شود.
(رک بودن ،تظاهر نکردن ، خودبودن ، صداقت و سادگی در عشق ، به دنبال دلایل خاص و منحصر به فرد نبودن در زندگی و پیچیده نکردن مسائل ساده ویژگی خوب آقایان (البته مردان خوب) هست ولی همین پیچیده نبودن احساساتشان باعث می شود به راحتی عشقشان را فراموش کنند و به دیگری دل ببندند اما خانمها نه.در هر صورت تو این داستان عشق در عین سادگی به بالاترین و قشنگ ترین حد خودش رسیده بود.گاهی نگاه های ساده به زیبایی ها موجود در زندگی لذتی غیرقابل وصف در انسان ایجاد می کند)
آنتونی رابینز :
قضاوت بهتر، زندگی بهتری می آفریند. (و گاهی قضاوت ها و پیشداوری های نادرست در مورد دیگران باعث تنزل از اوج به قهقرا می شود.)
