باغ
تا حالا صبح هایی شده که وقتی چشماتونو باز می کنید بگید وای چه زود صبح شد !
امروز صبح این اتفاق برام افتاد .می تونه علل مختلفی داشته باشه اما برای من علتش این بود.
شن ها رو با بیل تو فرغون ریخته بودیم تا جلوی باغ رو سنگفرش کنیم .تعجب نکنید .
بالاخره گاهی اوقات بعضی ها پیشنهاداتی می دهند و بعضی ها هم از سر طمع می پذیرند.
دیروز به ما (من و خواهرزادم ) گفتند برای اینکه این شنها را جلوی در باغ بریزند 25 هزار تومن می گیرند، ما هم گفتیم چه خبره ! من و معین یکساعته همش می ریزیم تو باغ بهتراز سرو کله زن با دانش آموزای خنگه اما مردونه پولشو به ما بدید.حالا چشمتون روز بد نبیینه دستکش دستم کردم و معین هم کلاهش رو سرش گذاشت بیل به دست گرفتیم البته برادرم هم کمی کمک کرد.یکی دو فرغون اول ، خیلی خوب و با مزه بود کم کم مچ درد و کمر درد و ... نشون به اون نشون بعد از دو سه ساعت تازه با کلی امداد از افراد دیگه نصفشم تموم نشد . ما موندیم و خستگی ، تازه قرار شد کارگر بیاد و بقیه اش رو بریزه تو باغ وهمون پول بگیره تازه ازهمه سوزناک ترش اینکه پول هم نگرفتیم.![]()
اینو نوشتم تا از همه کارگرا یادی کرده باشم و خسته نباشید بگم و تازه بگم هرحق الزحمه ای که دریافت می کنند حلالشون باشه ، کار سختیه. باید براین دستان بوسه زد که با زحمت و عرق جبین نون حلالی را کسب می کنند.

اینم تصویر باغمونه ،فقط یه خرده شبیه باغ ورسای تو فرانسه ست.![]()